بسیاری از مردم احساس می کنند که چیزی عالی، قدرتمند و غیرقابل درک در جهان وجود دارد. اما تعداد کمی از مردم می دانند که این «شی» نیست، بلکه «شخص» است. خدا یک اصل مطلق یا یک اصل کیهانی نیست:
خداوند شخصی است که می گوید «من». بنابراین ارتباط با خدا امکان پذیر است. و بنابراین، مؤمن واقعی کسی نیست که فقط بگوید «خدا هست»، بلکه کسی است که با او رابطه شخصی دارد.
او چگونه است؟
خدا بوده و هست و خواهد بود. او همه جا هست او همه چیز را می داند و می تواند هر کاری که بخواهد انجام دهد. او خدای واحدی است و معبودی جز او نیست. خدای یگانه کلام الهی خود و روح القدس الهی را برای همیشه دارد که از او جدا نیست. خداوند جهان ما را آفرید، از جمله اولین زوجی که همه ما از آنها زاده شدیم. و اکنون او جهان را کنترل می کند و "بدون نیاز به هیچ چیز، به همه چیز زندگی و تنفس و همه چیز می بخشد" (اعمال رسولان 17 و 25). اما مهمترین چیز این است که خدا سرچشمه خیر و تقدس و عشق است. و همچنین او عادل است و به عنوان یک قاضی عادل، "هر کس را بر اساس اعمال خودش پاداش خواهد داد" (نامه به رومیان 2، 6).
او با ما چگونه رفتار می کند؟
آیا تا به حال در زندگی شما اتفاق افتاده است که همه چیز به طرز باورنکردنی خوب پیش برود، مثل آنکه کسی کمک می کند، یا بر عکس موانع غیرقابل عبور در راه رسیدن به هدف پیش می آید، انگار که کسی ما را از قدم اشتباه دور می کند؟ همه اینها جلوه هایی از مواظبت است که خداوند هر یک از ما را احاطه کرده است - حتی کسانی که او را نمی شناسند. به لطف او هیچ چیز تصادفی یا بی معنی در زندگی ما وجود ندارد.
معنی زندگی چیست؟
خداوند ما را برای تقدس آفرید. این زندگی دنیوی به عنوان فرصتی برای انتخاب به انسان داده شده است - یا او با خدا و در برابر گناه است یا با گناه در برابر خدا. سومی داده نشده است. انتخابی که می کنیم سرنوشت پس از مرگ ما را تعیین می کند. این انتخاب در قلب ما شکل می گیرد و در کردار و گفتار ما بیان می شود. اینجا و اکنون درون ما اتفاق می افتد.
خداوند به ما چه داده است؟
دو چیز. اول از همه، خدا به هر یک از ما آزادی داده است، زیرا او نیازی به عروسکهای خیمه شب بازی ندارد. او می خواهد که مخلوقاتش به میل خود نیکو شوند، نه به اجبار. او از ما می خواهد که دوست داشته باشیم و عشقی بدون آزادی وجود ندارد.
ثانیاً، او به هر یک از ما ذاتی داده است که به شناخت اراده او و تشخیص خیر از شر کمک می کند، و به ما یادآوری می کند که یک قانون تغییر ناپذیر وجود دارد که توسط آن مورد قضاوت قرار می گیریم .
شر از کجا می آید؟
برخی می پرسند: اگر ما را آفریدگاری حکیم و مهربان آفریده، پس نفرت و رنج و زشتی از کجا در دنیای ما ظاهر می شود؟
این پاسخ از خود خداوند است: او همه را نیک آفرید - هم فرشتگان و هم اولین انسان را. پس نه بدی وجود داشت نه رنجی و نه مرگی. با این حال، برخی از مخلوقات او به خالق خود خیانت کردند و هدیه آزادی که از او دریافت کردند را در مسیر گمراهی استفاده کردند. اینگونه شر ظاهر شد. اگر نگاهی دقیق تر به دنیای اطراف خود بیندازیم، «شری که مسبب آن شخصی نبوده باشد» را نخواهیم دید؛ هر بدی همیشه اعمال افراد خاصی است و محصول اراده آنهاست. شر نقض اراده خداست.
متأسفانه اولین جفت انسانها به شر روی آوردند و این روی همه ما، فرزندان آنها، تأثیر گذاشت، همانطور که سرنوشت فرزندان آنها تحت تأثیر عواقب تصمیمات ما است، مثلاً کجا زندگی کنیم و چه نوع سبک زندگی داشته باشیم.
چگونه این موضوع در ما نمایان شد؟
آیا تا به حال متوجه شده اید که ایجاد عادات بد چقدر آسان است، و برعکس، ایجاد عادات خوب چقدر دشوار است؟ این یکی از پیامدهای این واقعیت است که ما از کسانی می آییم که شر را برگزیدند، زیرا "انسان پاک از انسان ناپاک متولد نمی شود" (ایوب ۱۴،۱۳). گرایش به گناه به عنوان یک بیماری ارثی به ما منتقل شده است. و علاوه بر این، رنج و مرگ ظاهر شد. و نه تنها اجداد ما در این امر مقصر هستند – بلکه هر یک از ما مانند آنها مرتکب گناهان شخصی شده ایم.
خداوند نسبت به این موضوع چگونه رفتار کرد؟
کتاب مقدس به ما می گوید که "خدا مرگ را نیافریده است و از نابودی موجودات زنده خوشحال نمی شود" (کتاب حکمت :۱۳-۱) و او خود می گوید: "من مرگ گناهکار را نمیخواهم، بلکه می خواهم که او از مسیر خود برگردد و زنده بماند» (حزقیال33:11).
بنابراین، با وجود اینکه مردم خواست خدا را زیر پا گذاشتند، او از ما روی نگردانید، بلکه تصمیم گرفت فرصت دیگری به ما بدهد تا بتوانیم در مبارزه با گناه و مرگ پیروز شویم.
چگونه به پیروزی رسیدیم؟
هنگامی که یک ارتش در حال جنگ است، پادشاه می تواند دور از جبهه بنشیند و از مکان گرم و دنج خود به سربازانی که در سنگرها زیر آتش دشمن می لرزند دستور بدهد. این اغلب اتفاق می افتد. اما خدای ما اینطور نیست. او را می توان با پادشاهی مقایسه کرد که پس از ترک تاج و تخت و پوشیدن لباس راهپیمایی، در سنگرها، در برابر سربازان خود ظاهر می شود و در کنار آنها می ایستد، می گوید: "شجاعت کنید، من شما را به پیروزی می رسانم!" خدا هم همین کار را کرد. کلام الهی جاودان او که برای ابد از او زاده شده و جاودان می ماند، بر روی زمین مجسم شد، ماهیت انسانی به خود گرفت تا مانند ما شود و ما را به پیروزی و رستگاری برساند.
خدا چگونه انسان شد؟ انسان نمی تواند خدا شود، اما خدا می تواند انسان شود، زیرا هر چه بخواهد برای او ممکن است. خداوند زمانی که ماهیت انسانی را به خود گرفت، از خدا بودن باز نماند. در «من» خود، او این دو ماهیت را بدون آمیختگی با هم متحد کرد، درست مانند اینکه ما روح نامرئی و بدن قابل رویت را در درون خود متحد می کنیم. این کلام مجسم خدا نام عیسی مسیح را دریافت کرد.
نام «عیسی» به چه معناست؟ ترجمه "عیسی" به معنای "نجات دهنده" است - او به این دلیل نامگذاری شده است که انسان را از گناه نجات داد و او را با خدا متحد کرد. و «مسیح» به معنای «مسح شده» است. از زمان های قدیم، پادشاهان به این ترتیب نامیده می شدند و مسیح به این نام نامیده می شد زیرا او پادشاه تمام جهان و سر ابدی ملکوت مقدس آسمانی است.
چگونه او نام خود را نصدیق کرد؟
بیایید تصور کنیم که یک فرد خاص چنان سبک زندگی دارد که برای خود دشمن ساخته است. و یک قاتل را اجیر می کنند تا بیاید و به او شلیک کند. و سپس شخصی که در این نزدیکی قرار دارد، در لحظه شلیک موفق می شود با بدن خود مانع شلیک به کسی شود که گلوله به سمت او شلیک شده بود و به قیمت جانش جان او را نجات دهد. مسیح در مقیاس کل بشریت همین کار را کرد. ما برحسب عدالت سزاوار مجازات گناهانمان - رنج و مرگ - هستیم. او که بی گناه بود، خود را فدای ما کرد و مجازاتی را که برای ما در نظر گرفته شده بود پذیرفت و به مرگی دردناک بر روی صلیب رفت. او موظف به این کار نبوده، همان طور که آن شخص موظف نبود که گلوله را روی خود بکشد. مسیح این کار را آزادانه انجام داد زیرا او ما را دوست دارد. و بنابراین او با تبدیل شدن به ناجی ما نام خود را تصدیق کرد.
کتاب مقدس می گوید که "خدا عشق است" (۱ یوحنا 4: 8). و "در این عشق را می شناسیم که او جان خود را برای ما فدا کرد"
(۱ یوحنا 3:16).
او به عنوان یک انسان درگذشت، اما به عنوان خدا جاودانه ماند. و در روز سوم او جسم انسانی خود را زنده کرد و به ما نشان داد که واقعاً بر مرگ غلبه کرده است و مسیری که او هموار کرده است به جاودانگی منتهی می شود.
او چگونه در مورد خود در انجیل صحبت کرد؟
عیسی مسیح به عنوان فرزند راستین و ابدی خدا گفت: "من پسر خدا هستم" (یوحنا 10:36)، "پدر من مرا که شما می گویید او خدای شماست، مرا جلال می دهد" (یوحنا 8:54). "هر آنچه پدر دارد از آن من است" (یوحنا 16:15)، "هر که مرا دیده، پدر را دیده است" (یوحنا 14:9)، "من و پدر یکی هستیم" (یوحنا 10:30). و این سخنان با شواهدی اعم از معجزات او، که هم در طول زندگی زمینی خود انجام داد و هم اکنون از طریق دعاهای کسانی که به او روی می آورند انجام می دهد، ثابت می شود.
چگونه می توان به این حقیقت اعتقاد داشت؟
ما پیشنهاد نمی کنیم که حرفمان را قبول کنید. همه اینها را می توان به صورت تجربی ثابت کرد. اگر به صورت اتفاقی با جلوه ای از شر شیاطین - فرشتگان سقوط کرده ای که شر را انتخاب کرده اند - مواجه شدید، به عنوان مثال، به شکل یک به اصطلاح پولترگایست، یا پدیده های آنها و وحشتی که آنها می توانند منتقل کنند – روی سینه خود صلیب بکشید و بگویید:
«خداوند عیسی مسیح، پسر خدا، به من گناهکار رحم کن.»
و خواهید دید که چگونه حملات شیاطین متوقف خواهد شد، زیرا آنها در برابر خدا ناتوان هستند. اگر افسردگی طولانی مدت شما را عذاب می دهد، اگر راهی برای رهایی نمی بینید، اگر فکر خودکشی دارید، این کلمات را تا حد امکان با خود تکرار کنید و خواهید دید که چگونه مالیخولیا فرو می نشیند، مانند تاریکی در برابر پرتویی از نور. در آخر، اگر در وضعیت ناامید کننده ای قرار گرفتید یا به شدت بیمار هستید، دعا کنید: «خداوند، به نام پسرت عیسی مسیح، مرا از این مشکل نجات بده» و مسیح شما را نجات خواهد داد، همانطور که خود وعده داده است: «و اگر شما از پدر چیزی بخواهید، به نام من، آن را انجام خواهم داد تا پدر در پسر جلال یابد» (یوحنا 14:13). آن را امتحان کنید و خودتان ببینید که همه اینها حقیقت است، که تا امروزه هم اعتبار دارد.
چگونه می توانیم به ارتش پیروزی او بپیوندیم؟
مسیح گفت: "کلیسای خود را خواهم ساخت و دروازه های جهنم بر آن چیره نخواهد شد" (متی 16:18). همه کسانی که از راه او پیروی می کنند، به این کلیسایی که او ساخته است، وارد می شوند.
تنها یک کلیسای واقعی وجود دارد که توسط خود مسیح تأسیس شد و ایمان او را از قرن اول دست نخورده نگه داشته است - این کلیسای ارتدکس است. کسانی که به کلیسا می آیند به خاطر مسیح توسط خدا پذیرفته می شوند و ما برای خدا مانند فرزند و برای یکدیگر مانند برادر و خواهر می شویم. کلیسا خانواده خداست که توسط مسیح خلق شده است. هر کسی بدون در نظر گرفتن جنسیت، سن و ملیت می تواند وارد آن شود. اگر آنها به شما می گویند که کلیسا فقط برای روس ها یا فقط برای افراد مسن است، پس بدانید که آنها به شما دروغ می گویند. گول نخورید - حقیقت برای همه وجود دارد.
شما فقط از طریق غسل تعمید می توانید وارد کلیسا شوید. اما غسل تعمید تنها آغاز سفر است. خداوند ما را به تقدس می خواند. مقدس کسی است که شبیه خدا شده و عاشقانه با او متحد شده است. همراه با مسیح، هر یک از ما می توانیم با غلبه بر گناه و ریشه دواندن در نیکی، مقدس شویم. همه می توانند هزار بار بهتر شوند. درست است.
اگر استرس، افسردگی، ناامیدی در زندگی را تجربه می کنید - اینها همه عواقب گناه است که ما را از درون مسموم می کند. مسیح می تواند به شما آزادی واقعی از قدرت گناه و تمام عواقب آن بدهد. برای انجام این کار، اگر قبلاً تعمید یافته اید، توبه لازم است. یعنی باید گناه خود را بپذیرید، به آن اعتراف کنید و از آن دست بردارید.
شیاطین اغلب این تفکر را در فرد گناهکار ایجاد می کنند که دیگر نمی توان چیزی را به سمت بهبودی تغییر داد، نجاتی برای او وجود ندارد و گناهان او قابل بخشش نیستند. اجازه فریب خوردن به خود ندهید! آنها این افکار را القا می کنند تا ما از قدرت آنها رها نشویم. انسان تا زنده است، هر چه کرده باشد، درهای توبه به روی او باز است که با اخلاص تمام و بدون توجیه خود آماده ورود به آن باشد.
در پایان چه چیزی در انتظار ما است؟
مفهوم عدالت که برای هر فردی آشناست، حاکی از آن است که پس از مرگ، بر اساس قضاوت واقعی، پاداش مناسبی برای اعمال خود دریافت می کنیم و آنچه را که انتخاب کرده ایم، تجربه خواهیم کرد. خداوند تنها منبع واقعی خیر و شادی است. جدایی از نیکی ها عذاب است. کسانی که تصمیم گرفته اند با خدا باشند، در ابد با خدا خواهند بود و طبیعتاً در سعادت و سرور خواهند ماند. این شادی بی پایان و روزافزون ملکوت بهشت خواهد بود. کسانی که چیز دیگری را بر خدا ترجیح دادند و در کلیسای ارتدکس با او متحد نشدند، کسانی هستند که در ابدیت هم از منبع خیر و شادی جدا هستند، یعنی خود را در عذاب می بینند.
پس از مرگ هیچ شانس دیگری وجود نخواهد داشت. خداوند همه فرصت های لازم را در زندگی زمینی، از جمله اکنون، از طریق این انتباهنامه به ما می دهد.
انتخاب کن! حقیقت و رابطه شخصی با خدا زندگی را پر از معنا، نور و شادی و آزادی واقعی از گناه می کند.